وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
محمود نگهداری,شعرمحمود نگهداری,محمود نگهداری



در این سلوک ، تـو آغـازِ معنـوی بـودی

شروعِ قصـه نـی، شـرحِ مثنـوی بـودی

برای من مژه های تو نقشه گنج است

تو رمزِ خطِّ اوستـــا و پـهلـوی بـودی

مـرا ببـر بـه پنــاگــاهِ اولیــن بـوسه

به آن دمی که مرا سِحرِ عیسَوی بودی

به آن دمی که تو را جرعه جرعه نوشیدم

تو را که همچـو غـزل هـای منـزوی بودی

***

زمین چه جایِ قشنگی برای ما میشد

اگر تو (فعلِ) همان که (نمیروی) بودی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
محمود نگهداری,شعرمحمود نگهداری,محمود نگهداری



محمود نگهداری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۰
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
زینب احمدی,شعرزینب احمدی,زینب احمدی



ققنوس  از خاکسترش سر بر نخواهد داشت

پروانه وقتی سوخت خاکستر نخواهد داشت

افسانه  می سازند  و باور می کنیم  اما

غم نامه ی ما را کسی باور نخواهد داشت

چشمان ِ باران خورده  می دانند پاییزم

از شام گیسوی تو یلداتر نخواهد داشت

این مزرعــه بـی باغبان و بی مترسک هم

سرزنده می ماند،فقط مادر نخواهد داشت

مرداب  حسرت  رنگ  نیلوفر  نخواهد  دید

مرداب حسرت عطر نیلوفر نخواهد داشت

این قصه هم روزی به پایان می رسد اما

دیگر  کلاغ  قصه بال و پر نخواهد داشت

چشمی که از شوق تماشای تو می بارید

دیگـر تو را دیگر تو را دیگـر...نخواهد داشت

 

زینب احمدی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
زینب احمدی,شعرزینب احمدی,زینب احمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۷
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار آرش پور علیزاده,شعرآرش پور علیزاده,آرش پور علیزاده



ترش و شیرین شبیه آلوچه گاه اینی و گاه آن هستی

مثل شهریور شمالی ها تو که اخموی مهربان هستی

گاه  طوطی  و  گاه  بازرگان  گاه  در  هند  و  گاه  در  ایران

خلقتی از فرشته و شیطان گاه جسمی و گاه جان هستی

بین ِ آبادی و  خراب شدن ، وسط  شربت و شراب  شدن

مانده ای بین ماندن و رفتن، سخت در حال امتحان هستی

با تو ام گریه ـ خنده ی معصوم! آه ماهی ـ پرنده‌ی مغموم!

شـــور  دریا  به  جانت افتاده  مثل این رودها روان هستی

با تو ام ای رییس خوبی ها! ای زبانِ سلیسِ خوبی ها!

ماهی برکه‌های تنهایی ! تو کـه دریای بی‌کران هستی

بد به حال دوشنبه هایی که خالی از اخم و خنده ات باشد

خوش بـه حال پیاده روهایـی کـــه در انبـــوه عابران هستی

***

رفقا! رسمِ روزگار این است زندگی سینمای فردین است

وسطش گریــه می کنی اما آخـــر قصــه در امان هستی

 

آرش پور علیزاده



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار آرش پور علیزاده,شعرآرش پور علیزاده,آرش پور علیزاده


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۶
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
محمد سلمانی,شعرمحمد سلمانی,محمد سلمانی




در نگاهت  رنگ  آرامش  نمایان  می شود

آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود

آرزوهایم  همین  کاخــی  کـــه  برپا  کرده ام

زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود

خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو

دامن پرهیـــز  من  تسلیـم  شیطان  می شود

آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست

گرچـه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود

عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر

یک نفر  با  خاطراتش  تیـر  باران  می شود

 

محمد سلمانی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
محمد سلمانی,شعرمحمد سلمانی,محمد سلمانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۴
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
محمد علی ساکی,شعرمحمد علی ساکی,محمد علی ساکی



بیخودی بانو دلت با عشق من صابون نزن
گوشه ی چشمان خود اردویی از افسون نزن

چشم خود را می رسی وقتی به من درویش کن
روبرویم دست بر هر فعل ناموزون نزن

با غزلغمزه نمی لرزد دل اهل ورع
دور من را خط کشیده پرسه ی مظنون نزن

چون حنای شعر تو رنگی ندارد پیش من
دست بر آرایه یا تصویر ویا مضمون نزن

من که می دانم زلیخای هوس الگوی توست
پیش یوسف موی خود از روسری بیرون نزن

گاه گاهی رود بعد از سیل طغیان می کند
گفته بودم چادرت را در کنار کرخه یا کارون نزن

چون که عاقل تر از آنم با هوس اغوا شوم
بیخودی بانو دلت با عشق من صابون نزن

 

محمد علی ساکی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
محمد علی ساکی,شعرمحمد علی ساکی,محمد علی ساکی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۳
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
سرنا جوکار,شعرسرنا جوکار,سرنا جوکار



نخواهی دید جز من، در کسی این سربه راهی را

بـــرای  بردن  دریــــا  بیــــــاور  تنگ  ماهــــــی  را

جدا کردی مسیر خویش را از من ولی دستی

به هــم پیوند داده انتهـــای این دوراهـــــی را

مرا می خواهــی اما در مقابل شرط هم داری

دوباره زنده کردی دوره ی مشروطه خواهی را

بـرای دیدنت فرقـــی  ندارد راه  و  بـی راهه

به مقصد می رسانم هر مسیر اشتباهی را

به عشقت هرکسی شاعر شد از میدان به در کردم

زمانی  " مولوی " و  این  اواخر  هم  " پناهی " را  !

 

سرنا جوکار




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
سرنا جوکار,شعرسرنا جوکار,سرنا جوکار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۱
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
سجاد رشیدی پور,شعر,سجاد رشیدی پور



نمی رنجــم اگــر کاخ مرا ویرانــه می خواهد

که راه عشق آری طاقتی مردانه می خواهد

کمی  هم  لطف باید گاه گاهی مرد عاشق را

پرنده در قفس هم باشد آب و دانه می خواهد

چــه حسن ِ اتفاقی ! اشتراک ما پریشانـــی  است

که هم موی تو هم بغض من ، آری شانه می خواهد

تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست

تسلی  دادن  این  فاجعه  میخانه می خواهد

اگــر مقصود تو عشق است پس آرام باش ای دل

چه فرقی می کند می خواهدم او یا نمی خواهد

 سجاد رشیدی پور



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
سجاد رشیدی پور,شعرسجاد رشیدی پور,سجاد رشیدی پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۰
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارهاشم توکلی,شعرهاشم توکلی,هاشم توکلی



شب است و خیس

آشفته

ز باران / باد

سر در گم

کجای کوچه آویز چراغی هست


اگر سوسوی نوری از گذرگاهت


به جا مانده است

تا مانده است دور

از دست باران / باد

کجا دنبا ل جای پای تو

خیره

بروی خاک کوچه/

چشم دوزم

تا رسد این خیس و آشفته

به تو

از دست باران / باد

حیرانم

کجای کوچه آویز چراغی هست ؟



هاشم توکلی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارهاشم توکلی,شعرهاشم توکلی,هاشم توکلی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۷
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
سجاد رشیدی پور,شعرسجاد رشیدی پور,سجاد رشیدی پور



پیشتر عاشق ِکسی بودم ، دختری اهل ِ این حوالی بود

نه مدل، نه ستاره، نه مانکن، ساده اما عجیب عالی بود

مثل ِقالیچه‌ی پرنده ، مدام از خوشی توی ابرها بودم

روزهایـــم  ستاره باران  و رنگ ِ شبهام  پرتقالــی بود

من به پاییز فکر می‌کردم ، زیر چتــری که مشترک می‌شد

شعر از لای دفترم می‌ریخت ، دست ِجیبم اگرچه خالی بود

شعـر در من شبیـه یک چشمه ، بی‌توقف مدام می‌جوشید

مملکت رنگ و بوی دیگر داشت، مملکت غرق ِخشکسالی بود

کار ، کم کم رقیب ِ شعـــرم شد تا که از هفت خوان عبور کنم

خوان ِ هفتم  نگاه ِ  او بـــود  و  اولـی ، مشکلات ِمالـــــی بود

ناگهان دیر شد، چه زود و چه بد، به همین سادگی و تلخی رفت

بعد من ماندم و دلــی مبهوت ، ظاهرا  وقت ِ ماستمالی  بود

پیش ِیک مرد ِمردتر از من ، در لباس ِعروس می‌خندید

مثل بخت ِ بد ِ نداشته‌ام ، رنگ ِماشینشان ذغالی بود

مادرم از مخاطب ِ غائب ، صبح تا شب سوال می‌پرسد

من صریحا دروغ می گویم : بانوی شعرها خیالی بود...

 

سجاد رشیدی پور




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
سجاد رشیدی پور,شعرسجاد رشیدی پور,سجاد رشیدی پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۴
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
سجاد رشیدی پور,شعرسجاد رشیدی پور,سجاد رشیدی پور



پیشتر عاشق ِکسی بودم ، دختری اهل ِ این حوالی بود

نه مدل، نه ستاره، نه مانکن، ساده اما عجیب عالی بود

مثل ِقالیچه‌ی پرنده ، مدام از خوشی توی ابرها بودم

روزهایـــم  ستاره باران  و رنگ ِ شبهام  پرتقالــی بود

من به پاییز فکر می‌کردم ، زیر چتــری که مشترک می‌شد

شعر از لای دفترم می‌ریخت ، دست ِجیبم اگرچه خالی بود

شعـر در من شبیـه یک چشمه ، بی‌توقف مدام می‌جوشید

مملکت رنگ و بوی دیگر داشت، مملکت غرق ِخشکسالی بود

کار ، کم کم رقیب ِ شعـــرم شد تا که از هفت خوان عبور کنم

خوان ِ هفتم  نگاه ِ  او بـــود  و  اولـی ، مشکلات ِمالـــــی بود

ناگهان دیر شد، چه زود و چه بد، به همین سادگی و تلخی رفت

بعد من ماندم و دلــی مبهوت ، ظاهرا  وقت ِ ماستمالی  بود

پیش ِیک مرد ِمردتر از من ، در لباس ِعروس می‌خندید

مثل بخت ِ بد ِ نداشته‌ام ، رنگ ِماشینشان ذغالی بود

مادرم از مخاطب ِ غائب ، صبح تا شب سوال می‌پرسد

من صریحا دروغ می گویم : بانوی شعرها خیالی بود...

 

سجاد رشیدی پور




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
سجاد رشیدی پور,شعرسجاد رشیدی پور,سجاد رشیدی پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۳
ad min