وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار» ثبت شده است

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
من مانده‌ام این‌جا که حلال است، حرام است؟
 
با این که به فتوای دل اشکال ندارد
گریار پسندید ترا کار تمام است
 
در مذهب ما باده حلال است، ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است
 
شد قافیه تکرار ولی مسئله‌ی نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است
 
این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا این که نه، همسایه ما در لب بام است.
 
در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
این جا است که مفهوم قعود تو قیام است
 
پرسید طبیبم که پس از رفتن یارت
وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است
 
از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم
گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است
 
ناصر فیض
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۸
ad min

 

منو جون پناه خودت کن برو ، بذار پای این آرزو وایستم
به هر کی بهم گفت ازت رد شده ، قسم می خورم من خودم خواستم

منُ جون پناه خودت کن برو ، من از زخم هایی که خوردم پُرم
تو باید از این پله بالا بری ، تو بالا نری من زمین می خورم

درست لحظه ای که تو باید بری ، اسیر یه احساس مبهم شدیم
ببین بعد یک عمر پرپر زدن ، چه جای بدی عاشق هم شدیم

برای تو مردن شده آرزوم ، یه حقی که من دارم از زندگیم
نگاه کن تو این برزخ لعنتی ، چه مرگی طلبکارم از زندگیم

به هرجا رسیدم به عشق تو بود ، کنار تو هرچی بگی داشتم
ببین پای تاوان عشقم به تو ، عجب حسرتی تو دلم کاشتم

اگه فکر احساسمونی برو ، اگه عاشق هردومونی برو
تو این نقطه از زندگی مرگ هم ، نمی تونه از من بگیره تو رو …

نام آهنگ :  تاوان
ترانه سرا : روزبه بمانی

خواننده : احسان خواجه امیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۴
ad min

گلچین تک بیت های صائب تبریزی :

 

معیار دوستان دغل، روز حاجت است

قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب

***

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست

امید ما به نماز نکرده بیشترست  

***

از حادثه لرزند به خود قصر نشینان

ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم 

 ***

ای گل شوخ که مغرور بهاران شده‌ای

خبرت نیست که در پی چه خزانی داری

***

ز نامردان، علاج درد خود جستن بدان ماند

که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب ها

***

دلم به پاکی دامان غنچه می‌لرزد

که بلبلان همه مستند و باغبان تنها

***

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد 

***

شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است

پوشیده است پست و بلند زمین در آب

***

آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع

کاش در زندگی از خاک مرا بر می‌داشت

***

عیش امروز علاج غم فردا نکند

مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح

 

 صائب تبریزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۱
ad min

گذشتن از تو

شناگر قابل میخواهد

میگویند

موجهایت شهرها ویران میکند !



نیماشاهینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۷
ad min
جاده‌ای بودم
باریک، به اندازۀ یک‌نفر
و طولانی و یک‌طرفه
آن‌قدرکه باید عصازنان 
به روزهای پیری و کوری‌ام می‌رسیدی
 
چگونه برگشتی؟
به روزهای پیش از بوسیده‌شدن
چگونه برگشتی؟
 
 لیلا کردبچه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۶
ad min

افتاده ام با سر به قعر ناجوانمردی

خون می‌خورم از پنج دل باشد که برگردی

باشد که برگردی و برق خنجرم باشی

چون رخت بادآورده بخت پیکرم باشی

باشد که برگردی و چون کابوس پی درپی

نذر شب بی مهر و ماه بسترم باشی

برگردی و خواب جهانم را بشورانی

آشفته خوان حال از بد بدترم باشی

هرروز دخترخوانده‌ی  رنج بلند من

هر نیمه شب هم آستان و همبرم باشی

خون می‌خورم شاید تو برگردی و برگردم

خون می‌خورم باشد که شعر آخرم باشی...

 

علی اکبر یاغی تبار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۵
ad min

در آن صبح مه آلود

مانده بودم

رفتنت را

یک کمی باور کنم ...

تا که دیدم پای تو جا مانده است !



محمد علی رستمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۴
ad min

باز کـن امشب بهشتت را، مــرا از رو ببر

حلقـــه کن بر گـردنم تا ساحل گیسو ببر

 

دستهایم را بگیر و رمز شب رافـاش کن

تشنگی هـای مرا تا چشمـه ی جادو ببر

 

من عســل های فـراوانی تدارک دیده ام

بی تعارف دست خود را داخـل کنـدو ببر

 

دست خود دادی به دستم تازه دستم بو گرفت

خواستی یک شب بیـــا با خویش دستنبو ببر

 

گاهگــاهی باصراحت جملــه هایت را بگو

گاه جــان را با اشـــاره ، باخم ابرو ببر

 

شاعری سهم شمــاباشد ،سزاوارشماست

دل ببر، هـــرشب دلی ازاین ''غزل-بانو'' ببر

 

 فرشته خدابنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۲:۵۲
ad min

سالهاست است که باخود خلوت کرده ام
چه میخواهند این جماعت ز گوشه خلوتگاه من
بس نیرنگ میکنند در تسخیر این پاره دل
اعتراف میکنم سالهاست شکسته ام
عریان بگویم زخم خورده صد طوفانم
نیایید به خلوتگاه من ،

ره به بیراه دارد کنج این غم خانه
که دیریست با خود دست به گریبانم
آی با توام همسایه دیوار به دیوار دور
بنشسته ام در کنار چاله آتشی سرد
حاصل گرمی هیزم صد عشق تار
جای مانده از صندوق خاطراتی تلخ
چه بیرون میکشی جامه آن عشق بی فرجام
بیدسالها بی پروا خورده است نیمی از آن را
آن طرف حسرت این سوی اندوه

تکیه بر ایام کابوس

حال بگذشت و گذشت
اما اما با کدامین ذوق با کدامین عشق به قضا بنشینم
حال مدعیان سینه چاک را

نیما شاهینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۶
ad min

چشمها – پنجره‌های تو – تأمل دارند

فصل پاییز هــم آن منظره‌‌‌ها گل دارند

ابر و باد و مه و خورشید و فلک مطمئنم

همــه در گردش چشــم تــو تعادل دارند!

تا غمت خار گلــو هست، گلــوبند چرا؟

کشته‌ هایت چه نیازی به تجمل دارند؟!

همه‌ جا مرتع گرگ است، به امید که‌ اند

میش‌ هایم کــه تــه چشم تو آغل دارند؟

برگ با ریزش بـی‌وقفه به من می‌گوید:

در زمین خوردن عشاق تسلسل دارند

هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است

همـــه تا دامنــــه‌ ی کــــوه تحمــل دارند

 

مژگان عباسلو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۸:۲۱
ad min