مشروطی حتی ترم آخر هم نیاوردم
درپاسخ پرسیدن از راز بقای عشق
برهان ترد غیر مستحکم نیا وردم
پشت سرم حرف زیادی بود پیش ازاین
ازحرف بدخواهان به ابرو خم نیاوردم
داروی درد مزمن مردم شدم اما
تنهابرای درد خود مرهم نیاوردم
ابلیس خودرا خفه کردم با خیال تو
نامی زحوا گندم و آدم نیاوردم
شعری برایت بافتم باتاروپود عشق
اما برایت برگه ی شعرم نیاوردم
گم کرده بودم دست وپایم را به طوری که
از خاطرم رفت و گل مریم نیاوردم
ارسالی توسط آقای محمدعلی ساکی