با یک غروب مرده ی دلگیر می کشم/حمید رضا برزکار
شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ق.ظ
برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حمید رضا برزکار,شعرحمید رضا برزکار,حمید رضا برزکار
اول ، تــــو را شبیــه خودم پیـــر می کشم
بدتر...عصا به دست و زمین گیر می کشم
یا نه ، کنـــار ساحلی ، تنها و منتظر
با یک غروب مرده ی دلگیر می کشم
وقتی کـه ذره ذره ی شکلت تمام شد
همراه دست وپای تو زنجیر می کشم
آنگاه جـــای روسری ، همراه مـــوی تــــو
خطی شبیه ضربه ی شمشیر می کشم
***
...اما بدون تـــو ، ولــــی...،آخر نمی شود
روی شقیقه ی خودم هفت تیر می کشم
کاغذ هزار پاره شد ؛ وقتی که روی آن
شلیک ناگهانـــی یک تیـــر می کشم!!!
حمید رضا برزکار
برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حمید رضا برزکار,شعرحمید رضا برزکار,حمید رضا برزکار
۹۵/۰۸/۱۵