آن غنچه لبان عافیت سوز تو /مسلم آهنگری
پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ب.ظ
مسلم آهنگری
ما را به همین نگاه هر روز تو ، بس .
آن غنچه لبان عافیت سوز تو ، بس
دیدار اگر چه بی صدا می افتد
فریاد من و نگاه جان سوز تو ، بس
پنهان شدنت حکایتی دیرین است
با اینهمه پیدایی امروز تو ، بس
این خون جگری راز زمستانی توست
آن زخم که شد ز سردی و سوزتو ، بس
عاشق که شوی قناعتی باید کرد
آن عکس به جای بوس لب دوز تو ، بس
ما منتظریم تا گل یخ برسد
اندیشه ی هر بهار و نوروز تو ، بس
آن وصف که در عیش و طرب می گذرد
حالیست که بر عاشق پا سوز تو ، بس
گر قرص نگاه صبح هر روزه ی تو
مر حم بنهد به زخم دیروز تو ، بس
شاید به تبی دل تو بی تاب شود
مارا به دمی و دست دلسوز تو ، بس
۹۵/۰۸/۱۳