وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

۴۶۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

گفتی که میروی به خدا میسپاری ام
من باورم شده تو مرا دوست داری ام
 
ته مانده های آب غرورم فنا شده ست
باور نمیکنم که تو باور نداری ام
 
لبخند میزنی تو و از من گذشته ای
من در خزان رفتنت اما به زاری ام
 
این زخم ها که کوه نمک را چریده اند!
دیگر نمک نزن تو به این زخم کاری ام
 
بستی بهار بودن خود را که تا ابد
در بین دشت های نبودت بکاری ام
 
از چشم های خیس من اما نرفته ای
"بازآ گلم به این همه چشم انتظاری ام"
 
برگشته ام دوباره که درکم کنی ولی
یادم نبود هیچ که باور نداری ام...
 
علی بهادر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۶
ad min

بــه دور شهر مصیبت‌زده حصــــار کشیدند

شبی که آتش عصیان به این دیار کشیدند

بـه روی بیرق بر خاک سرنگون‌ شده شهر

نشان کاوه شکستند و نقش مار کشیدند

قشون یکسره درهم‌شکسته غرقه خون شد

و تازیانـــه بــــه هر اسب بــــی‌سوار کشیدند

نگاه تازه‌عروســان شهر، یکسره بر در

میان حجله نشستند و انتظار کشیدند

شبانه عده‌ای از ترس سایه‌های شبیخون

میـــان آتش و خــــون نقشه فرار کشیدند

که مرده است؟ که زنده است؟ شهر یکسره خالی است

تمــــام  مردم  ایـن  شهــر  را  بــه  دار  کشیـــدند

غروب بود کــه با نعش مردگان سر دار

میان معرکه یک شهر بی‌مزار کشیدند

 

علی اصغر شیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۵
ad min

 

تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ­ساز است

زیبایـــی  تــــو  بیش­تر از حدّ مجــــاز است

هرچند که پوشیده غزل گفته­ ام از تو

گفتند به اصلاحیه ی تازه نیـــاز است

گفتند و ندیدند کـــــه آتش نفســـم من

حتّی هوس بوسه ی تو روح­ گداز است

تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد

آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است

مغـــرورتر از قویـــی در حوضچــــه ی پـــارک

که دور و برش همهمه ی یک گله غاز است

گیسوت بلند است و گره دارد بسیار

جذابیت قصه­ ات از چند لحـاظ است

از زلف تـو یک تار بـــه رقص آمده در باد

چابک­تر از انگشت زنی چنگ نواز است

عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوس

پردلهره مانند زمستان هراز است

چون سمفونــــی نابغــــــه­ ای یک­سره در اوج

وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است

ای کـــاش کــــه هر روز بیایــــی و بگویـــــم:

می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است؟!

 

آرش شفاعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۵
ad min

زان لحظه که دیده بر رخت  وا کردم

دل دادم  و  شعر عشق  انشاء کردم

 

نی، نی، غلطم، کجا سرودم شعری

تو شعر سرودی و من  امضاء کردم

 

حمید مصدق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۴
ad min

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم،

- می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

- که مرا

زندگانی بخشد

چشم های تو به من می بخشد

شورِ عشق و مستی

و تو چون مصرعِ شعری زیبا

سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی.

 

حمید مصدق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۳
ad min

 

در شگفتم از چــه رو با ما لجــش تا ایــن حــد اسـت

آه مــن هــم گــر نگیـــرد، مــادرم آهـــش بــد اســت

او گـره ها می زنـد، بـا چنـــگ و دنــدان مانـده، مـــن

در میـــــان ناکســــــان گـویـنــد او ســــر آمد اســـت

بر نگشــته هــر که مشــکل دارد و پیــش وی اســت

گوئیــا یکســـویه اسـت این راه و در وی ممتـد اسـت

بــس تمــام مشـــکلاتم دســـت آن ناکــــس فـــــتاد

ســینه ام تاول زد از بــس روی آن دســت رد اســـت

شاید این مشــکل نه از ایشـان که تنــها از من است

بخـــت و اقبـــالم یقیـــــنا واحـــدی از یکصــــد اسـت

یا نه از من، نـی از ایـشان بلکه این یک سنت اسـت

این چنین ها می کند هر کس که در آن مسند است

بــی زر و بـی آشــنا رفتـی به آن محفــل  «امیـــن»

لابد از محفــــل تمنایــت گــران و بــی حــد اســــت

امین آقا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۲
ad min

عده ای نرّه غول، آل سعود
دائما در نزول، آل سعود

روز و شب در طواف شیطانند
ضدّ آل رسول(ص) آل سعود

عینهو سعی‌تان که مشکور است
حجّتان هم قبول، آل سعود!

سعی‌تان: بین خوردن و شهوت
طوف‌تان: گِرد پول آل سعود!

در رسیدن به قلّۀ دانش
نیست اصلا عجول، آل سعود!

لیک خرج حرمسرایش را
می‌کشد روی کول، آل سعود

عینهو بشکه های گندۀ نفت
بطنشان فول فول، آل سعود!

نام خود کرده: «خادم الحرمین»
خائن شاسکول، آل سعود

بی ادب نیستم، لذا گویم:
فاعلاتن فعول(!) آل سعود

در «یمن» گور خویش را کندند
این شیوخ جَهول- آل سعود-

گردد «آل سقوط»،اگرچه کنون
گشته از نفت، لول، آل سعود

مثل یک کرم توی قصرت باش
در همانجا بلول، آل سعود!


توی گور است هر کسی که نمود
«هفت خان» را ملول، آل سعود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۱
ad min

شیخ عطار:

چو عیسی باش خندان و شکفته

که خر باشد ترشروی و گرفته

 

سعدی: 

نظر کردم به چشم عقل و تدبیر  

ندیدم به ز خاموشی خصالی

نگویم لب ببند و دیده بر دوز 

ولیکن هر مقامی را مقالی

 زمانی بحث و علم و درس و تنزیل 

که باشد نفس انسان را کمالی

زمانی شعر و تاریخ و حکایت 

 که خاطر را بود دفع ملالی

 خدایست آنکه ذات بی مثالش 

نگردد هرگز از حالی به حالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۰
ad min
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
من مانده‌ام این‌جا که حلال است، حرام است؟
 
با این که به فتوای دل اشکال ندارد
گریار پسندید ترا کار تمام است
 
در مذهب ما باده حلال است، ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است
 
شد قافیه تکرار ولی مسئله‌ی نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است
 
این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا این که نه، همسایه ما در لب بام است.
 
در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
این جا است که مفهوم قعود تو قیام است
 
پرسید طبیبم که پس از رفتن یارت
وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است
 
از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم
گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است
 
ناصر فیض
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۸
ad min

چگونه در خیابانهای تهران زنده می مانم؟
مرا در خانه قلبی هست...با آن زنده می مانم

مرا در گوشه این شهر آرام و قراری هست
که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده می مانم

هوای دیگری دارم... نفسهای من اینجا نیست
اگر با دود و دم در این خیابان زنده می مانم

شرابی خانگی دائم رگم را گرم می دارد
که با سکرش زمستان تا زمستان زنده می مانم

بدون عشق بی دینم، بدون عشق میمیرم
بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده می مانم

محمدمهدی سیار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۷
ad min