وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

برای من که غمم در قواره ی یک زن
نشسته عشق بدوزد دوباره پیراهن

 

نه این که دوست ندارم که شاد بنویسم
غمی ست در دل من عاشق غزل گفتن..

 

منم که شعر شده؟ یا که روح رابعه است
حلول کرده به جای من این چنین در تن؟...

 

دلم مزارِ شریف هزار خاطره است
هزار و یک شبِ ناگفته هاست قصه ی من

 

پسند می کنی آخر چگونه مرگم را؟
غم عزیز من! ای مهربان ترین دشمن

 

گناهکارم اگر عشق اتهام من است..
رگ مرا بزن ای تیغ روزگار ! بزن!..

 

سیده تکتم حسینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۸:۲۴
ad min

 

آرام کسی رد شده اما ضربانش

باید بنویسم غزلـی تا هیجانش…

عطر خوش نعنــای تــــو در حلـقه‌ای از دود

سرگیجه‌ی این شهر، من و نقش جهانش

آواز بیاتی و چه خوب است که یک شب

عریــــان بشوی در وسط جامـــه درانش

از روی لب توست کــه در حاشیه‌ی قم

هی شعبه زده حاج‌حسین و پسرانش

این شعـــر فقــط تاب و تب رد شدنت بـــود

چیزی که عیان است چه حاجت به بیانش

دنباله‌ی موهای تو بر صفحه‌ی کاغذ

آرام کســی رد شده امـا ضربانش…

 

حسام بهرامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۸:۱۹
ad min

آهنگ مهربانی
گلهای بوستان سلامت
تداعی بهار محبت ، مهرعاطفی
ژرفای عشقی ابدی
میراث عهدی آسمانی
حکیم الهی ، حکیم عشق
عشق های جاودانی
کیمیایی ناب .... بنام زندگی
اکسیر دلباختگی ..... گذشت
مرهم محبت ، بر زخم های کهنه
ترانه دوستی .... نسخه ای از بهشت
بهانه ای تا عروج .... انسانیت
تا تلاوت .... نوع دوستی ، دلواپسی
تا باور یک اندیشه ی .... بکر
آیه آیه باران ....مهرورزی
درجامه ای سپید ، به روشنی روز
پاک ، بی ادعا
معصومیت یک نگاه .... آرام ، بی صدا
امید های از دست رفته ، حقیقت یک صدا
سفیران سلامت ، در طلوع خورشید زندگی
آسمان آسمان محبت ، با دعای از سر نیاز
و حاجتی از سر صدق و صفا .....
زلال و بی ریا ... تا بلندای عشق
تا شکوه ، دریا دلان سرزمین م ایران
فرزانگان عشق و ایثار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۷:۰۴
ad min

کجاست دختر پاییز ..... باغ کودکی ات

کلاه پوپکـی و سینـه ریــز میخکــی ات

دلــم گرفته و دنیــال خلوتــــی دنجــــم

که باز بشکفم از بوسه ی یواشکی ات

کــه باز بشکفم و باز بشکفم با تـــو

کمی برقص مرا در لباس پولکی ات

چقدر خاطره دارم از آن دهان مَلَس

زبــان شیرینت بــا لب لواشکـی ات

شبـی بغــل کن و بـر سیـنه ات بخــوابانــم

به یاد حسرت شب های بی عروسکی ات

چگونه در ببرم جان از این هوا تو بگو

اگر رها شـوم از "بازوان پیچکی ات"*

اسیــر وشادم چــو بـادبـادکـــی بستــه

به شاخه های درختان باغ کودکی ات !...

*بازوان پیچکی ات(حسین منزوی)

 

شعر از : اصغر معاذی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۶:۵۴
ad min

من از خدا کــــه تـــو را آفرید ،  ممنونم

از آن که روح به جسمت دمید، ممنونم

از آن که مثل بت کوچکی تراشت داد

از آن که طــرح تنت را کشید ممنونم

تو راه میروی اندام شهر می لرزد

من از تمــام درختان بیـــد ممنونم

در این غروب ، در این روزهای تنهایـی

از اینکه عشق به دادم رسید، ممنونم

من از کسی که عزیز مرا به چاه انداخت

و آن کـــه آمد و او را خریـد ،  ممنونــــم

من از نگاه پریشان آن زلیخـــایی

که خواب پیرهنم را درید، ممنونم

چقدر خوب و قشنگی! چقدر زیبایی!

من از خدا کـــه تـــو را آفرید، ممنونم

 

فرامرز عرب عامری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۶:۵۳
ad min

دیرگاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است

بانگی از دور مرا می خواند،

لیک پاهایم در قیر شب است.

 

رخنه ای نیست در این تاریکی

در و دیوار به هم پیوسته

سایه ای لغزد اگر روی زمین

نقش وهمی است ز بندی رسته.

 

نفس آدمها

 

سر به سر افسرده است

روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا،

هر نشاطی مرده است

 

دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد.

می کنم هر چه تلاش،

او به من می خندد.

 

نقش هایی که کشیدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هایی که فکندم در شب،

روز آمد و با پنبه زدود.

 

دیرگاهی است که چون من همه را

رنگ خاموشی در طرح لب است.

جنبشی نیست در این خاموشی،

دستها، پاها در قیر شب است.

 

سهراب سپهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۶:۴۸
ad min

درفش خرم آبادی شقایق

سکوتی پر زفریادی شقایق


به من وقتی هجوم آورد پاییز

زفروردین خبر دادی شقایق

محمد علی ساکی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۳:۴۰
ad min

گر چه در دورترین شهر جهان محبوسم

از همین دور ولــی روی تو را می بوسم

گر چــه در سبزترین باغ ولی خاموشم

گر چه در بازترین دشت ولی محبوسم

خلوت ساکت یک جــوی حقیرم بی تو

با تــــو گسترده گــی پهنـــه اقیانوسم

ای به راهت لب هر پنجره یک جفت نگاه

من چــــرا این قــدَر از آمدنت مایـــوسم؟

این غزل حامل پیغام خصوصی من است

مهـــربان باشی با قاصدک مخصوصـــم !

گـــر چــــه تکرار نبـــاید بکنـم قافیــــه را

به خصوص آن غلط فاحش نامحسوسم-

بـار دیگــر مـی گویـــــم تا یادت نرود

مهربان باشی با قاصدک مخصوصم

 

بهروز یاسمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۷
ad min

با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو

خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو

 

راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن

دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو

 

گیرم نمی‌گیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر

بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو

 

ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو

گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو

 

غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی 

ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟

 

بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده

آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟

 

من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام

دیوانه‌ای رسوایی‌ام, تو هرچه می‌خواهی بگو

 
مهرداد اوستا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۶
ad min

دگر آن شب است امشب که ز پی سحر ندارد

من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد

 

من و زخم تیزدستی که زد آنچنان به تیغم

که سرم فتاده در خاک و تنم خبر ندارد

 

همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم

چه کنم که نخل حرمان به از این ثمر ندارد

 

ز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستان

همه زهر دارد اما چه کند شکر ندارد

 

به هوای باغ مرغان همه بالها گشاده

به شکنج دام مرغی چه کند که پر ندارد

 

بکش و بسوز و بگذر منگر به اینکه عاشق

بجز اینکه مهر ورزد گنهی دگر ندارد

 

می وصل نیست وحشی به خمار هجر خو کن

که شراب ناامیدی غم دردسر ندارد

 
وحشی بافقی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۳:۳۵
ad min