وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

۴۶۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است


برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شعرفریدون مشیری,محمدعلی بهمنی,





فریدون مشیری:
‌ای بهار
ای بهار
‌ای بهار
تو پرنده‌ات‌‌ رها
بنفشه‌ات به بار
می‌وزی پر از ترانه
 می‌رسی پر از نگار
 هرکجا رهگذار تست
شاخه‌های ارغوان شکوفه ریز
 خوشه اقاقیا ستاره بار
بیدمشک زرفشان
لشکر ترا طلایه دار
 بوی نرگسی که می‌کنی نثار
برگ تازه‌ای که می‌دهی به شاخسار
چهره تو در فضای کوچه باغ
شعر دلنشین روزگار
آفرین آفریدگار
ای طلوع تو
 در میان جنگل برهنه
 چون طلوع سرخ عشق
چون طلوع سرخ عشق
 پشت شاخه کبود انتظار
ای بهار
‌ای همیشه خاطرات عزیز!
عاقبت کجا؟
کدام دل؟
کدام دست؟
آشتی دهد من و ترا؟
تو به هر کرانه گرم رستخیز
 من خزان جاودانه پشت میز
یک جهان ترانه‌ام شکسته در گلو
 شعر بی‌جوانه‌ام نشسته روبرو
پشت این دریچه‌های بسته
می‌زنم هوار
ای بهار‌ ای بهار ‌ای بهار

محمدعلی بهمنی:
بهار بهار
صدا همون صدا بود
 صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود
 بهار بهار
 چه اسم آشنایی؟
صدات می‌اد... اما خودت کجایی
 وابکنیم پنجره‌ها رو یا نه؟
 تازه کنیم خاطره‌ها رو یا نه؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد
 بهار اومد با یه بغل جوونه
 عید آورد از تو کوچه تو خونه
 حیاط ما یه غربیل
 باغچه ما یه گلدون
 خونه ما همیشه
 منتظر یه مهمون
 بهار اومد لباس نو تنم کرد
 تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه‌ها بود
 خواب و خیال همه بچه‌ها بود
 آخ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
 بهار اومد برفارو نقطه‌چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
واشدن پنجره‌ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره‌ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
 یه حرف یه حرف، حرفای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی‌جواب شد
دروغ نگم، هنوز دلم جوون بود
که صبح تا شب دنبال آب و نون بود




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شعرفریدون مشیری,محمدعلی بهمنی,

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۶
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,فرخ تمیمی,اشعارفرخ تمیمی,شعرفرخ تمیمی




محمدرضا شفیعی‌کدکنی:


بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا
‌ای بهار ژرف
به دیگر روز و دیگر سال
تو می‌آیی و
باران در رکابت
 مژده‌ی دیدار و بیداری
تو می‌آیی و همراهت
 شمیم و شرم شبگیران
 و لبخند جوانه‌ها
که می‌رویند از تنواره‌ی پیران
تو می‌آیی و در باران رگباران
صدای گام نرمانرم تو بر خاک
سپیداران عریان را
به اسفندارمذ تبریک خواهد گفت
تو می‌خندی و
در شرم شمیمت شب
بخور مجمری خواهد شدن
در مقدم خورشید
نثاران رهت از باغ بیداران
شقایق‌ها و عاشق ها
چه غم کاین ارغوان تشنه را
 در رهگذر خود
 نخواهی دید



فرخ تمیمی:


آن زمان، از شاخسار ترد سیب
نو بهار مهر و شادی می‌دمید
 از زمین زنده، آوند گیاه
 خون گرم زندگانی می‌مکید
شوق پنهانی به دل می‌آفرید
باد نمناک بیابان‌های دور،
 ذره‌هایش در مشامم می‌نشست
بوی زن می‌داد و بوی خون شور
طعم سوزان سحرگاه سپید
 درد را می‌کشت و شادی می‌فزود
 نور نیروبخش خورشید بلند
 خواب را از پلک چشمان می‌ربود
روز بود و روز بود و روز بود
خستگی در دست‌هایم مرده بود
 تیرگی در کوچه‌ها جان می‌سپرد
 روز، شب‌ها را به یغما برده بود
هر نگاهی خوشه‌یی از نور بود
 هر تنی، سرشار خون زیستن
 چون خلیجی پیش می‌رفت آن زمان!
 هر هوس در پهنه‌ی احساس من
دست‌ها با دوستی پیوند داشت
 عشق بود و شادی و مهر و صفا
هستی ما، گرم کار زندگی
جوش خون در دست‌ها، در گام‌ها
 این زمان، از راه می‌‌اید بهار،
 خسته گام و نیمرنگ و نا‌شناس
 من ندانم باز هم باید گشود
 دست‌ها را از پی حمد و سپاس؟



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,فرخ تمیمی,اشعارفرخ تمیمی,شعرفرخ تمیمی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۲
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارحسین منزوی,حسین منزوی,شعرحسین منزوی




همواره عشق بی خبر از راه می رسد

چونان مسافری که به ناگاه می رسد

 

وا می نهم به اشک و به مژگان تدارکش

چون وقت آب و جاروی این راه می رسد

 

اینت زهی شکوه که نزدت سلام من

با موکب نسیم سحرگاه می رسد

 

با دیگران نمی نهدت دل به دامنت

چونانکه دست خواهش کوتاه می رسد

 

میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم

تا آهوی تو کی به کمینگاه می رسد!

 

هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شهر

وقتی که سیب نقره ای ماه می رسد

 

شاعر! دلت به راه بیاویز و از غزل

طاقی بزن خجسته که دلخواه می رسد

 

 

زنده یاد "حسین منزوی"




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارحسین منزوی,حسین منزوی,شعرحسین منزوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۸
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شهاب گودرزی,اشعارشهاب گودرزی,شعرشهاب گودرزی





با نسیم تو
سنگ ، شاعر است
کوه، رودی استوار
رود
یک سرود
سرو ، مصرعی بلند
آسمان
یک سروده ی سپید
هر پرنده ، واژه ای ست

در میان این ترانه های رنگ رنگ
این چکامه های نوبر و قشنگ
من
مثل یک علامت ِ تعجبم !

*دکترشهاب گودرزی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شهاب گودرزی,اشعارشهاب گودرزی,شعرشهاب گودرزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۶
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,حسین جنتی,اشعارحسین جنتی,شعرحسین جنتی




باید کــــه ز داغم خبــری داشته باشد

هر مرد که با خود جگری داشته باشد

حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش

در لشکــر دشمن  پسری داشتـــه باشد !

حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل

بازیچــــه ی  دست  تبــــری  داشتـه  باشد

سخت است پیمبر شده باشی و ببینی

فرزند تــــو دیــــن دگـــری داشته باشد !

آویخــــته از گــــردن من شـــاه کلیدی

این کاخ کهن بی که دری داشته باشد

سر درگمـــی ام داد  گـــره در گـــره اندوه

خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !

 

حسین جنتی



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,حسین جنتی,اشعارحسین جنتی,شعرحسین جنتی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۴
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شعرمحمد علی رضاپور,اشعارمحمد علی رضاپور




غزلی به نام " خلیج پارس" سروده ی محمدعلی رضاپور
( مهدی):

تلاطم نغماتت، زبان شیدایی ست/
به جان موج،قسم! موج-موج، زیبایی ست/

شب وجزیره و فانوس و ماه و نغمه ی آب/
چه ناز و دلکش و خاطرنواز و رویایی ست!/

نگاه مهر، در آغوش آب، تابلویی/
کشیده است به دست صفا؛ تماشایی ست!/

سوار کشتی دل، می روم به سیرصفا/
صفای ژرف دلم جلوه های دریایی ست/

ولحظه های خوشی، می شوم طراوت محض/
به محض دیدن موجی که در دلارایی ست/

زبان عشق نفهمیده است یا دل نیست/
دلی که پیش نگاه تو در شکیبایی ست/

سه رنگ پرچم ایران به بام اسکله هات/
سرودن از تو در این حال عجب تمنایی ست!/

شناسنامه ی ایران جاودان داند/
که چون غرورکهن، باز، وقت پویایی ست/

خلیج پارس، دل پارسای اقیانوس/
به لحن پارسی خود، شکوه شیوایی ست/

خلیج پارس! به این نام در جهان بدرخش/
درفش دلبری ات دلبرا! چه غوغایی ست!/





برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شعرمحمد علی رضاپور,اشعارمحمد علی رضاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۴۱
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,یدالله گودرزی,اشعار ید الله گودرزی,شعر یدالله گودرزی







کجایی اى ستون آسمانها تکیه گاه تو


فضای عرش و فرش و کهکشانها خاک راه تو


خلایق، شب به شب، حیران ز خال رویت اى خورشید!
ملایک، صف به صف، رقصان به گرد روى ماه تو


دو ابروى تو شاهین وزین خلقت است آرى!
جهان، میزان شده از قاب قوسین نگاه تو


سپیده از سپیداى نگاهت رنگ می گیرد
و شب آغاز می گردد ز گیسوى سیاه تو


“شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل”
کجا دست نجاتى هست جز دست پناه تو؟!


تو آن خورشید رخشانى که بر این آستان هر روز
تمام آفرینش می گذارد سر به راه تو!


*یداللَّه گودرزى(شهاب)





برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,یدالله گودرزی,اشعار ید الله گودرزی,شعر یدالله گودرزی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۳۶
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار محمدعلی رضاپور, محمدعلی رضاپور,شعرجدید
محمدعلی رضاپور





 

به این روزگار " سروده ی محمدعلی رضاپور (مهدی)،

دبیرزبان انگلیسی،شاعر و نویسنده:

1_ دیدمش ذکر"ربنا" می گفت/
حضرت عشق را ثنا می گفت /
همه ی هستی اش نگارش بود/
با نگارش از آن صفا می گفت.//

2_ یک نفر شهروند تاکستان/
توی فصل قشنگ تابستان /
خوشه ناچیده،خود،غزل شده بود/
تاک پربارمستی مستان.//

3_ یک نفر مرد ساده و گمنام/
از دهاتی حوالی ایلام /
در زمین، هیچ کس نمی دانست/
آسمان می زندبه نامش جام.//

4_ جمعی از بهترین خوشنامان/
شهره در پاکی دل و دامان /
ناگهان فسقشان هویدا شد/
فسق مردان نیک با ایمان.//

5_ دل به این روزگار می خندد/
به عناوین دچار، می خندد /
ادعاهای خویش می بیند/




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار محمدعلی رضاپور, محمدعلی رضاپور,شعرجدید
محمدعلی رضاپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۳۲
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شعر جدید یاسر ساجدی,شعر یاسر ساجدی





گفتم بــه پیک های دما دم امان بده

یا لا اقل به مستی من استکان بده

تااینکه رود برکت این چشم ها شود

زاینده رود را تـــو بـــــه مازندران بده

هر بار من به جای تو ترفند می خورم

یکبار هــم به جای خودت امتحان بده

تا اینکه باد سمت تو خود را رها کند

از راه دور ، روسری ات را نشان بده

لازم نکرده است که همراهی ام کنی

دستی برای دلخوشـــی من تکان بده

پاییــــــز با مدال طلایش تورا خرید؟

یک فصل  بیشتر به بهارم زمان بده

باید که از زمین بروم بی خیال باد

باران برای رفتن من ریسمان بده





برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شعر جدید یاسر ساجدی,شعر یاسر ساجدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۹
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شعر یاسر ساجدی,اشعار یاسر ساجدی




تمام دلخوشی او ، سه دسته ریحان بود

زنـــی کــه دارو ندارش ، لب خیــابان بود

گرفت روی دو دستش ، دو دسته سبزی را

کـــه کل قیمت آن نیـــز، چند تومــــــان بود،

و توی دیس ترازو، سه دسته ریحان ریخت

و دستــه هـــای کشیده،درست میزان بود

دلش گرفت از این دسته هـــای تکراری

که عشوه های کشیده، چقدر ارزان بود

نگاه زن کـــه به شلیک ابرها افتاد

صدای رعد، صدای گلوله باران بود

به یاد ساعت دلگیر دسته های جنگ

مرور خاطره، راسِ غـــروب آبــــان بود

میان آن همه اندیشه های خط تو خط

بـــــه فکر صحنه ی درگیری مریوان بود

درست مثل کسی که عذاب وجدان داشت

همیشه در کلماتش به فکر جبران بود

اگرچـــه گرمی بازار از اسم ریحان بود

مهم برای زن اندازه های ایمان بود

غزل قصیده شد و قصه ای دراز اما

تمام حرف غزل ، توی بیت پایان بود

از عمق ساکت این زن کسی نفهمیده است

کـــه توی قصــــه ی من ، مادر شهیدان بود...

.........................

تقدیم به غربت مادران شهید




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,شعر یاسر ساجدی,اشعار یاسر ساجدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۷
ad min