گویا که این غریبه کسی جز خدا نداشت/علی دولتیان
چهارشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۹ ق.ظ
برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
علی دولتیان,شعرعلی دولتیان,علی دولتیان
می رفت یک مسافــر و یک آشنا نداشت
گویا که این غریبه کسی جز خدا نداشت
می گفت : مـــی روم کـــه نگویند همرهان
در نیمه ی راه ماند و به عهدش وفا نداشت
گفتیم:ای ستاره ی شب تا سحر بمان
او عاشقــانه رفت و به مـا اعتنا نداشت
در کوچـــه های عشق نشستی به انتظار
گفتی:چگونه رفت که پایش صدا نداشت؟!
تهمت نمی زنم که تو در خواب بوده ای
شاید غـــزال عشق تو قصد ریا نداشت
او در سکـــوت رفت و تــــو فکـــر صدای پا
سوگند!این غریبه ی عاشق که پا نداشت
علی دولتیان
برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
علی دولتیان,شعرعلی دولتیان,علی دولتیان
۹۵/۰۸/۱۹