وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار محمدرضا حاج رستم بیگلو» ثبت شده است

بگو : اجّی ، بگــو از شانه هایـم دربیاید پر!

بگو : مجّی ، مبدّل شو به یک پروانه و بپر !

بگو : پروانه پر! من می نشینم روی انگشتت

بگو : هـر دانه انگشت از من از پروانه انگشتر

بگو: اجّی ، بگو صحرا شود بلوار رستاخیز!

در آن پروانه را دور سر  آهــو  بـه  رقص آور

بگو : مجّی، خیابان مـــؤذن را بیــــابان کن

_بیابان را که مه!_ البته که نه، دربیابان گر،

به شوق هرچه خواهی یک قدم بردار ، می بینی:

دلت می گیــــرد از ایـــن همرهــــان سست ناباور

بگو اجّی و برف از پشت بــام ابر پارو کن

بدم تا گر بگیرد خوشه ی انگور در ساغر

اگر گنجشک در حوضی بیفتد ناز شست حوض

فقط ای حــوض نقاشـی اگر فراش باشی ،پر!!!

دو کرباسک، دو رملک، دوبه دو خوابیده در ریمل

و زیـــــر  آن  دو  رمّالک  در  اسطـــرلاب  یکدیگر

تو ازاین حرف ها سر درنیاوردی من از جادو

و هر دو از معمّایی ترین شب های شهریور

تو هم جادوگری، هم سرکتابی، هم ابوریحان

نگاهت کاشف الکل تر از رازی است در بستر

بیا وردی بخوان وفوت کن پشت خودت در راه

وطالع را بگردان سمت بعد از من کسی دیگر

مونا شاید خیابانی ترین شلوار و ژاکت پوش تر،اما

فقط  بــــوی تو  صدها بار جــــوی  مـــــولیانی تـــر

#

توجّه!!! گفت و گو با پرسوناژی سورئال… اما

حذر از این همـــه لیلاپریشـــــی مرد خنیاگر

فروید از دسته ی جارو به جادوگر نظر دارد

هگل را خلع جارو بر نمی دارد نقاب از سر

کمرباریک نوستالژیک جادولهجه لب وا کن

بگو : اجیم، مجاریم موش از زیر تشک سر

اگر قیچی کند بال کلاغ اندیشه ی ابری

بگو: از اتفاق این تشک از قو، در متکّا پر

بگو : حاجی بیا این پرتقال از کوک خارج شد

بخوان وردی کـــه راوی در نیاورد از دریدا سر

مرا شاعر کن از پروانه بودن سخت مأیوسم

مگر  یک  بار  دیگر با هم از آغـــاز تا آخـــــــر

به تخم چشم جادو دسته جارو جای دارو کن

و داروخانه ها  را  پـــرکن ازابیــات خشک و تر

عجب اجّی ومجّی های چشمت کار دستم داد

کـــه پیش از لاترجّی آتشــــم را کــــرد خاکستر

اگر ورد غزل هایـــم اثــــر می کرد برگـــــردی

خدای شعر می زد باطل السّحری براین دفتر

ودفتر داشت کم کم بسته می شد راه افتادی

و من می ریختـــــم بر سنگفرش این بار جدّیتر

دو آونگ ازدو پا در حــال رفتن تا کــه هــرساعت

دو ساعت کم کند ازعمرشاعر، مرگ یعنی این!!!

 

محمدرضا حاج رستم بیگلو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۲:۵۰
ad min

 

به تو ای آینه از خسته ترین قاب، سلام

گل نیلوفــــر خوابیده بــه مرداب ، سلام

ای دو چشم تو دوتا شیخ ابوالعشوه ی ترک

مست قیلوله و لـــم داده بـه محراب ، سلام

آخرین نسل به جامانده ی ترسابچه گان

مــغ هندوی از آتش زده سرخاب، سلام

ای همه روی تو، ابروی تو ازبوی تو مست

چشم آهـــوی تو و خــوی تو نایاب، سلام

مژه در مژه که نه پنجه ی پنجاه پلنگ

پرقــوی سر مویت دم سنجاب، سلام

لف و نشر دو لبت غرق در ایجاز نمک

قدو بالای تـو سرمصدر اطناب، سلام

ای هــم آغوشی ما، دیـــو در آغـوش پری

رقص ماهی بچه در قلعه ای از آب، سلام

بهترین حالت ممکن شدن امر محال

سر بــه گرداب قرار سر نوّاب، سلام

پابه پا شاه و گدا، شاه شما،بنده گدا

مرگ بــــر جمله رعایا و به ارباب سلام

معتکف در دهنت هر چه که دندان طلبه

بــه سخنران زبان ، مرجـع طلاب، سلام

در  گره  خوردگــــی مـــــرز  نگاه  من و تــــو

شمع می گفت به آن گوهر شب تاب، سلام

در بیامیز و نیاویز بـــه آن ابـــــروی کــج

چشم توماهی و ابروی تو قلاب، سلام

چشم اگر دید تـو را سجده ی واجب دارد

پلک می افتد و می گوید در خواب، سلام

 

محمدرضا حاج رستم بیگلو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۰
ad min