برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارمحمد علی ساکی,شعرمحمد علی ساکی,محمد علی ساکی
عشق از روز ازل روی زبان افتاده است
مثل باران نغمه خوان از آسمان افتاده است
خرم آباد است و از چشمان عاشق پرورش
هر که افتاده است از نام ونشان افتاده است
هرکه بی میل است با او جون درختی بی ثمر
آفتی دید از نگاه باغبان افتاده است
بی صدا می افتد از بالای شاخه بر زمین
برگ شادابی که در چنگ خزان افتاده است
قصه ی عشق من وتو بی شباهت نیست با
حبه قندی که میان استکان افتاده است؟
ریختم چای غزل در استکانت نوش کن
گل دم است و تا بماند از دهان افتاده است
محمد علی ساکی
برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارمحمد علی ساکی,شعرمحمد علی ساکی,محمد علی ساکی