وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

۴۶۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

آورد نام شاعـری ات را به لب کشید

برداشت یک قلم و تورا با ادب کشید

نخلــی کشیده قدّ تـــو را فـــرض کرد و بعد

لب های سرخ و خط زده ات را رطب کشید

آمیخت آب و آتش و توفان به هم و بعد

چشــم تـــو را شبیه زنـان عرب کشید

از ترس کینه های زنان سپید چشم

اندام بی نظیر تو را نیمه شب کشید

بر بـــوم خیره شد و نگـاه تو را گریست

آهی میان حسرت و تردید و تب کشید

دیگر قــرار بـــود کـــه هرگز ... ولـــی نشد

امشب دوباره عکس تو را بی سبب کشید

یک عمـــر دیر کردی و هرگـــز نیــــامدی

یک عمر مرد ساعت خود را عقب کشید

 

فرغ تنگاب جهرمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۸
ad min

آسمان آبــی عرفــان من چشمان توست

اختر تابنده ی کیهان من چشمان توست

در حضور چشم هایت عشق معنا می شود

اولین درس دبیرستــان من چشمان توست

در بیابانی کـه خورشیدش قیامت می کند

سایبان ظهر تابستان من چشمان توست

در غـــزل وقتــی کـه از آیینه صحبت می شود

بی گمان انگیزه ی پنهان من چشمان توست

من پر از هیچــم پر از کفـرم پر از شرکم ولی

نقطه های روشن ایمان من چشمان توست

در شبستانــی کــه صد سودابــه حیران من اند

جام راز آلوده ی چشمان من ، چشمان توست

باز می پرسی که دردت چیست؟ بنشین گوش کن!

درد من ، این درد بــی درمــان من چشمــــان توست

 

محمد سلمانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۷
ad min

می توانی بروی قصه و رویا بشوی

راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی

 

ساده نگذشتم از این عشق ، خودت می دانی

من زمینگیر شدم تا تو ، مبادا بشوی....

 

مهدی فرجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۶
ad min

اصلا چرا دروغ،همین پیش پای تو

گفتم که یک غزل بنویسم برای تو

احساس می کنم که کمی پیرتر شدم

احساس می کنم کـه شدم مبتلای تو

برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو

دل می دهم دوباره به طعـم صدای تو

از قـــول من بگــــو بـــه دلت نرم تر شود

بی فایده ست این همه دوری، فدای تو

دریــــای من! به ابر سپردم بیاورد

یک آسمان بهانه ی باران برای تو

ناقابل است، بیشتر از ایـن نداشتم

رخصت بده نفس بکشم در هوای تو

 

ناصر حامدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۴۵
ad min



چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است

قُربانِ آن کسی که تو را آفریده است !



تو مثلِ آن بلورِ روانی که آسمان

از شهد وشیرو شعر تورا پروریده است



یا آن که دستِ معجزه سازِ خدا تو را

از روی کاردستیِ ِ شیطان کشیده است!



گویی ازآب و آتش و باد و خیال و خاک

یک قطره روی بومِ حقیقت چکیده است



شاید خدا برای تمام فرشتگان

پیغمبری به نامِ شما برگزیده است



شیرین که ماهپاره ی زیبای قصه هاست

پیشِ طلوعِ روی تو حیرت دمیده است



یوسف که دست بسته ی تقواست، پیشِ تو

دستانِ بی اراده ی خود را بُریده است !



گیسوی چون کمندِ تو یلداتر از شب است

پیشانیِ بلندِ تو مثل سپیده است



تو آن پدیده ای که زبان از تو عاجزاست

هرکس بخواهد از تو بگوید پدیده است.. !


دکتریدالله گودرزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۷
ad min

 

مواظب باش

اینجا فضاى مجازى است

نکند در عمق تنهاییت

چمدان دل‌ تنگیهایت را

به نغمه‌ نغمه‌های پوچ و غیرحقیقى ببندی

یادت باشداینجا هر که هر چه می‌خواهد

می‌ تواند باشد

قاضی، وکیل، نویسنده، شاعر

هنرپیشه، خواننده، مشاور، دکتر، متخصص ،استاد

اینجا حتى آدمها به راحتى تغییر جنسیت مى دهند

زنها مرد مى شوند و مردها زن

اما تو باور نکن

قشنگی‌‌های اینجا فقط در همان چهار چوب

بى اساس خودشان قشنگ هستند

باور کن این آشفته بازار، این دنیاى مجازى ،

موسیقی پایانی ندارد

نکند خودت را آنقدر درگیر کنی‌

که همهٔ عمر زل بزنی‌ به گوشیت

 

امیر وجود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۶
ad min

گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند

هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می زنند

 

تا بریزی دردهایت را درونِ دایره

جای همدردی فقط زخم زبانت می زنند

 

آه! قدری فرق دارد زخم خنجرهایشان

دوستانت پا به پای دشمنانت می زنند

 

امید صباغ نو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۵
ad min

گفته بودم که خاطرَت را این مردِ تنهای ایل می خواهد

گفتی :" آخر چرا؟!" و پرسیدم : " عاشقی هم دلیل می خواهد؟!!"

قلبِ تـو ، جنس سنگ هم باشد، قبله ی آرزوی من آنجاست

فتحِ این کعبه ای که می بینم... آه ! اصحاب فیل می خواهد!!

گفته اند امتحان چشمانت، کار یک عاقل ِ مسلمان است

کوفه ی چشمهای تو شاید "مسلم بن عقیل" می خواهد

بین دریــای مشکیِ مویت، بازهم فرق از وسط وا کن

تا دوباره کسی نگوید کـه معجزه، رود نیل می خواهد

بوی عطر تو آنچنان پیچید، که اسبهای قبیله رَم کردند

بنده در خدمتم اگـــر بانو ، چارپایــی اصیل می خواهد

 

رضا سیرجانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۴
ad min

بی تو مهتاب شبی... نه ..... شب بارانی بود

رشت، آبستــن یک گریــه ی طو لانـــی بـــود

راه می رفتم و هی خون جگر میخوردم

در سرم فکر و خیالــی کـه نمیدانی بود

لشکر چـــادر تـــو خانــــه خرابـــی ها کــرد

چادرت چشمه ای از دوره ی ساسانی بود

آه  دریاب  مرا  دلبـــر  بارانـــی  من

ای که معماری ابروی تو گیلانی بود

توبه ها کردم و افسوس نمیدانستم

آخرین مرحله ی کفر، مسلمانی بود

همه ی مصر بـــه دنبـــال زلیخـــا بودند

حیف، دیوانه ی یک برده ی کنعانی بود

 

مرتضی عابدپور لنگرودی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۳
ad min

بگردم دور تـو، دور نگاهت ، دور باطل ها

مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها

پری رویی، نه... زیباتر، سر زیبایی ات بحث است

بــه طرزی کـــه کـــم آوردند توضیـــح المسائل ها

حسادت می کنم با هرکه دستش لای موهایت...

حسادت می کنم حتی به این موگیر ها، تل ها

مرا از دور میدیدی، خودت را جمع می کردی

بیـــا یک بار دیگــر هم شبیه آن "اوایل ها"...

و من معنــی بعضــی شعر ها را دیــر می فهمم

"که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها"

 

مرتضی عابدپور لنگرودی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۲
ad min