وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

۴۶۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

کارش امشب به من افتاده صدایم زده است

کمکم کن بـــــروم جــــاده صدایـم زده است

آی بانـــــو! کهــــر سوختـــــه‌ام را یله کن

دشت - این مادر آزاده - صدایم زده است

بــه سفر می‌روم آری نکند دیـــر کنم

کودکی‌هایم از آباده صدایم زده است

خان - خداوند بیامرزدش - از آن سر ایل

باز هم پیک فرستاده صدایــم زده است

کـــوچ هنگام ی تلخی ست خدایا! نکند

مادرم دل به سفر داده صدایم زده است

محمد حسین نجفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۲
ad min

 

مرا نمک گیر عشق کردی
تمام مرا
و حالا هر شب
دستم را میگیری و میبری ام به اول فصل خودت
به اوج لذت اغوش
میبری ام درست
اول ان عصر دوست داشتنی!!!
و من هر نیمه شب
از پس یک تلاطم شوریده به بسترم میخزم
اری!
من از ارتکاب دوست داشتن در تهی ترین سکانس زندگی
از دود کردن سیگار بهمن در راه کشیدگی خاطرات
از پر و خالی کردن جامهایی که,,, جز محنتم نمیفزایند,,,
از اینهمه تکرر درد بر بالین انتظار میایم
یک اغوش و اینهمه چشم به راهی!!
اینهمه واماندگی در بغض!!
اینهمه همه های درهم گره خورده در لوار این روزها !!
یک اغوش و اینهمه غریبگی با دنیا!!
همین ها را نشان کن و تا ته این عاشقانه مرا مرور کن...
من...
زنی که درد را مینویسد
عشق را شاعر میشود
انتظار را به پنجره می اویزد
و در نبود تو
سلول انفرادی اش را به تمام دنیا ترجیح میدهد
که در ان
عمیق ترین بغض ها را گریسته است
و عزیزترینشان را...
اری عزیزکم...
تمام من همین است...

 

فرزانه صادقپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۲
ad min


بادمی آمد و از کلبه دری می رقصید
خاک در هلهله ی کوزه گری می رقصید


پشت آن تپه ی تاریک... کمی مانده به روز
مثل دیوانه، شبیه ات، پسری می رقصید


در فرا وسعت مرموزِ میانِ شب و روز
موی جوگندمیِ دردسری می رقصید


زنی از طایفه ی شهوتی آفریقایی
روی غمنامه ی مردِ دمری می رقصید


چرخ می زد هیجان... در هیجان... درهیجان...
وَ پیاپی... وَ پیاپی...کمری می رقصید


باد نی می زد و دف، وقتِ هبوطی ابدی
وَ خدایی به عزای بشری می رقصید


وَ تو تنها شبحِ مانده به جا در باران
رویِ قلبت هیجان سفری می رقصید


دور می شد منِ مبهم، توی مبهم، در باد
کلبه می سوخت... ولی باز دری می رقصید

اسد فرهمند - خرّم آباد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۱
ad min

در فصل بارش سنگ همچو ایینه بمان

بر جان دشت تشنه بنویس از عطر بهاران

در انتظار فردا شب را سحر کن

با کوله باری از نور از شب گذر کن

سر مست و عاشقانه در خود نظر کن

بشکن در قفس را از تن رها شو

درمان درد دردمندان را دوا شو

از خود دمی بیرون آ

محو خدا شو

خورشیدی در جان تو پنهان است

دریا از یاد تو پریشان است

عاشق شو زیرا عاشق انسان است

خورشیدی در جان تو پنهان است

دریا از یاد تو پریشان است

عاشق شو زیرا عاشق انسان است

دنیا در چشم عاشق نفسی است

بی عشق عالم قفسی است

ازاد از بند و دام قفس شو

با عشق همنفس شو

در انتظار فردا شب را سحر کن

با کوله باری از نور از شب گذر کن

سر مست و عاشقانه در خود نظر کن

بشکن در قفس را از تن رها شو

درمان درد دردمندان را دوا شو

از خود دمی بیرون آ

محو خدا شو

خورشیدی در جان تو پنهان است

دریا از یاد تو پریشان است

عاشق شو زیرا عاشق انسان است

 

خواننده : سالار عقیلی

شاعر : عبدالجواد موسوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۰
ad min

دریا ببین حالِ منو ...
توی خستگی هام غرق شدم
تو این دلشکستگی ها پر از درد شدم


فقط تو میفهمی این سکوتِ منو...
هوای بارونیِ چشمای خیسِ منو...

ای ساحلت آشفته و بیقرار... بغلم کن...
میخوام تو آغوشِت بگیری منو

تا خواب بشم

تا همه عمرم غرقِ تو دریا بشم

امیر حسین آذر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۹
ad min

با من بگو که همرهِ من پیر می شوی
یا آنکه بینِ راه، ز من سیر می شوی؟!

ای ماهِ دوردستِ من، ای ماهیِ گُریز!
کی در میانِ بِرکه به زنجیر می شوی؟!

چون چکه ای ز نور، درآیینه می چِکی
آنگاه مثلِ آینه تکثیر می شوی

رویای صادقی که سرانجام می رسی
یک خوابِ عاشقانه که تعبیر می شوی

چین می خورَد نگاهِ غم انگیزِ آینه
وقتی ز دستِ آینه دلگیر می شوی

می روید ازکویرِگلویم، گُلی کبود
وقتی شبیهِ بُغض، گلوگیر می شوی !

دست ازفریب وفاصله بردار، خوبِ من !
داری برای خوب شُدن دیر می شوی..!

دکتر یدالله گودرزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۸
ad min



شب را به دار اویختم،
برای دیدنت
و وضو ساختم در هائد کافر،
برای استجابت آمدنت

به حجله بردم،
زوزه باد را
با هاگ گل سرخ
و به هیاهو کشاندم،
تنهایی مترسک شالیزار را

تو اما، آرامتر دور شو،
(( رویا شکستنی ست)).

مریم زحمتکش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۸
ad min

گذشتن از تو

شناگر قابل میخواهد

میگویند

موجهایت شهرها ویران میکند !



نیماشاهینی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۷
ad min

آنقدر پُرم از تو، که کم مانده ببارم

در متن نگاهت،غزلی تازه بکارم

 

من بی تو دلم را چه کنم، بی تو دلم را

اما نه دراین سینه دلی بی تو ندارم

 

باشد بروآسوده خدا با توعزیزم

باید که به این خاطره ها دل بسپارم

 

حالا همه شب حال و هوای شب مرگ است

حالا که غمت مانده به جای تو کنارم

 

ای کاش بیایی و ببینی به چه حالی

افتاده از آن کوچه ی بی ماه گذارم

 

شاید به تمنای تو یک شب بروم تا

آنجا که نباشد کسی ازایل و تبارم

 

می یابمت آری به دلم فال توافتاد

هرچند کمی زود ، کمی دیر، بهارم

 

غلامرضا طریقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۶
ad min
جاده‌ای بودم
باریک، به اندازۀ یک‌نفر
و طولانی و یک‌طرفه
آن‌قدرکه باید عصازنان 
به روزهای پیری و کوری‌ام می‌رسیدی
 
چگونه برگشتی؟
به روزهای پیش از بوسیده‌شدن
چگونه برگشتی؟
 
 لیلا کردبچه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۳:۱۶
ad min