وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

۴۶۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

 برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارعاکف خراسانی,شعرعاکف خراسانی,عاکف خراسانی




غیر شیدایی و مستی دگرم رایی نیست
عالمی خو شتر از این عالم شیدایی نیست


شرح داغ دل خود با که بگویم جز باد
جز صبا همنفس لاله ی صحرایی نیست


بس که پنهان بنمودیم جنون دل و باز
هیچ پنهان به چنین فاشی و رسوایی نیست


گرد هر زاویه ای در دو جهان بی جا گشت
دل سرگشته به جز کوی تواش جایی نیست


گرچه مستیم و طربناک در این بزم طرب
جز خیال لب و چشمت، می و مینایی نیست


بس که دیدیم همه عارض خوبان جهان
جمله زیباست ولی همچو تو زیبایی نیست


در همه باغگه و عرصه ی بستان جهان
همچو شمشاد قَدَت، سروِ دل آرایی نیست

 

خواجه تصدیق کند نیز به مستی عاکف
در همه دیر مغان همچو تو شیدایی نیست (1)

 

عاکف خراسانی




 برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارعاکف خراسانی,شعرعاکف خراسانی,عاکف خراسانی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۵
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
غلامرضا طریقی,شعرغلامرضا طریقی,غلامرضا طریقی



اگر چـه شک عجیبی به «داشتن» دارم

سعادتی ست تو را داشتن که من دارم!

کنار من بِنِشین و بگو چه چاره کنم؟

برای غربت تلخــی که در وطن دارم؟

بگو که در دل و دستت چه مرهمی داری

برای این همه زخمـــی کـه در بدن دارم؟

مرا بــه خود بفشار و ببین بــه جای بدن

چه آتشی ست؟ که در زیر پیرهن دارم؟

به رغم دیدن آرامش تو کم نشده

ارادتــی کــه به آرامش کفن دارم

مرا که وقت غروبم رسیده بدرقه کن

اگرچه با تو امیدی به سر زدن دارم!!


غلامرضا طریقی



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
غلامرضا طریقی,شعرغلامرضا طریقی,غلامرضا طریقی


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۴
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارعلیرضا آذر,علیرضا آذر,شعرعلیرضا آذر



چشم هایش شروع واقعه بود

آسمانــــی درون آنهــــــا، من

در صدایش پرنده می رقصید

بر تنش عطر خـــوب آویشن

باز گوشواره هـــــای گیلاســـی

پشتِ گوشش شلوغ می کردند

دست هــــای کمندِ نیلوفر

سینه ریزی ظریف بر گردن

احتمـــــالا غریبــــــه مـی آمد

از خیابان به شرم رد می شد

دختـــــر پا بـــه راهِ دیروزی

هیکلِ رو به راهِ حالا... زن

در قطاری که صبـــح آمده بود

دشت هایی وسیع جا ماندند

شهر از این زاویه قفس می شد

زیــــر  پاهــــای  گــــرمِ  در رفتن

پشت سر لاشه های پل بر پل

پیشِ رو کـــــــوره راهِ سردرگم

مثل یک مادیــــــانِ ناآرام

در خیابان سایه و روشن

در خیـــالش قطار  مردی  بود

بی حیا،بی لباس،بی هر چیز

در خیالش عروس خواهد شد

تـــــوی هر کوپه کوپــه آبستن

سارقانی که دست می بردند

سیب سرخ از حصــــار بردارند

دکمه هایی که حیف می مردند

روی دنیــــای زیــــــر ِ پیــــراهن

مردمانـــی کـــه توی  پنجره ها

در پیِ هرچه لخت می گشتند

پیش چشمانِ گردشان اینک

فرصتــی داغ بود و طعمِ بدن

آسمان با گُـروم گرومب خودش

عکس هایی فجیع می انداخت

چکه های غلیظِ خون افتاد

از کجــــا روی صورتِ دامن

او مسافر نبود اما باز

منتظر تا قطار برگردد

مثل حالا که داشت برمی گشت

تـــــن تَ تَــــــن تـــــن  تَ تــــــن...

سوتِ کمرنگِ سرد می آمد

تیـــر غیبی تَلَق تلق در راه

خاطراتی که داشت قِل می خورد

روی تصویـــــــر ریـــل ِ راه آهـــــن

توی چشمِ فلان فلان شده اش

آسمانــــــی برای ماندن نیست

زندگی بود و آخرین شِهه

مادیـــــانِ در انتظار ِ تِــرن

 

علیرضا آذر



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارعلیرضا آذر,علیرضا آذر,شعرعلیرضا آذر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۲
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حسین منزوی,شعرحسین منزوی,حسین منزوی



بــــه دل هـــــوای تـــو دارم و بر و دوشت

که تا سپیده دمامشب کشم درآغوشت

چنان نسیم که گلبرگ ها ز گل بکند

برون کنم ز تنت برگ برگ تن پوشت

گهی کشم به برت تنگ و دست در کمرت

گهـــی نهم سر پــــر شور بـر سر دوشت

چه گوشواره ای از بوسه های من خوش تر

کـــه دانه دانه نشیند بــــه لالـــه ی گوشت

گریز و گـم شدن ماهیان بوسه ی من

خوش است در خزه مخمل بنا گوشت

ترنمــــی است  در آوازهــــای پایانــــی

که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت

چو میرسیم بــــه آن لحظه هــــای پایانی

جهان و هر چه در آن می شود فراموشت

چه آشناست در آن گفت وگوی راز و نیاز

نگــــاه  من  با  زبــان  نـگاه  خـــاموشت

 

حسین منزوی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حسین منزوی,شعرحسین منزوی,حسین منزوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۰
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارقیصر امین پور,شعرقیصر امین پور,قیصر امین پور



دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد


ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد


آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد


هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد


هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد


از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد

 

قیصر امین پور




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارقیصر امین پور,شعرقیصر امین پور,قیصر امین پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۸
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
هوشنگ ابتهاج,شعرهوشنگ ابتهاج,هوشنگ ابتهاج



بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید
 دیرن خانه غریبند ، غریبانه بگردید
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
 جهان لانه ی او نیتس پی لانه بگردید
 یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
 قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید
 یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟
 ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
 یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
 به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید
 نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
 همین جاست ، همین جاس ، همه خانه بگردید
 نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست
 به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید
سرشکی که بر آن خک فشاندیم بن تک
 در این جوش شراب است ، به خمخانه بگردید
 چه شیرین و چه خوشبوست ، کجا خوابگه اوست ؟
 پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید
 بر آن عق بخندید که عشقش نپسندید
 در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید
 درین کنج غم آباد نشانش نتوان دید
 اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید
 کلید در امید اگر هست شمایید
 درین قفل کهن سنگ چچو دندانه بگردید
 رخ از سایه نهفته ست ، به افسون که خفته ست ؟
 به خوابش نتوان دید ، به افسانه بگردید
 تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد
 گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید

 

ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج)




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
هوشنگ ابتهاج,شعرهوشنگ ابتهاج,هوشنگ ابتهاج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۷
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار هوشنگ ابتهاج,شعرهوشنگ ابتهاج,هوشنگ ابتهاج



 دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم
 محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم


 تاریک و تهی پشت و پس اینه ماندیم
 هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم

 


 خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ
باطل به امید سحری زین شب گوریم


 زین قصه ی پر غصه عجب نیست شکستن
هر چند که با حوصله ی سنگ صبوریم


 گنجی ست غم عشق که در زیر سرماست
 زاری مکن ای دوست اگر بی زر و زوریم


 با همت والا که برد منت فردوس ؟
از حور چه گویی که نه از اهل قصوریم


 او پیل دمانی ست که پروای کسش نیست
 ماییم که در پای وی افتاده چو موریم


 آن روشن گویا به دل سوخته ی ماست
 ای سایه ! چرا در طلب آتش طوریم

 

ه.ا.سایه (هوشنگ ابتهاج)



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار هوشنگ ابتهاج,شعرهوشنگ ابتهاج,هوشنگ ابتهاج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۵
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حسین غلامی,شعرحسین غلامی,حسین غلامی



من باشم و تو باشی و باران، چه دیدنی ست

بی چتـــــر، حسّ پرسه زدن ها نگفتنی ست

پاییز، با تو فصل دل انگیز بوسه هاست

با تـــو، صدای بارش باران شنیدنی ست

ابری و چکّه می کنی و مست می شوم

طـعم لبــان خیس تو حالا چشیدنی ست!!

خیسم، شبیه قطره ی باران، شبیه تــو

تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی ست

این جاده با تو تا همه جــا مزّه می دهد

این راه ناکجای من و تو، رسیدنی ست؟!!

باران ببــــار!! بهتــــــر از این کـــــــه  نمی شود

من باشم و تو باشی و باران ... چه دیدنی ست!

حسین غلامی



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حسین غلامی,شعرحسین غلامی,حسین غلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۳
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
اصغر معاذی,شعراصغر معاذی,اصغر معاذی



بهــــار آمده اما هــوا هــوای تو نیست

مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست

بـــه شوق شــال و کلاه تـــو برف می آمد...

و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست

نسیم با هوس رخت های روی طناب

به رقص آمده و دامن رهای تـو نیست

کنــــار این همه مهمــــان چقـــــدر تنهایـــم!؟

میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست

بــــه دل نگیر اگـــر این روزهـــا کمی دو دلــــم

دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست

به شیشه می خورد انگشت های باران...آه...

شبیه در زدن تــــو...ولـــــی صدای تـــو نیست

تــــو نیستی دل این چتــــر ،  وا نخــــواهد شد

غمی ست باران...وقتی هوا هوای تو نیست...!

 

اصغر معاذی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
اصغر معاذی,شعراصغر معاذی,اصغر معاذی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۲
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارمحمد سلمانی,شعرمحمد سلمانی,محمد سلمانی



اگر چه بین من و تو هنوز دیوار است

ولی برای رسیدن بهانه بسیار است

بـــــرآن سریــم کزین قصـــــه دست برداریم

مگر عزیز من ! این عشق دست بردار است

کسی به جز خودم ای خوب من چه می داند

کـــه از تــــو – از تو بریدن چقدر دشوار است

مخــــواه مصلحت اندیش و منطقـــی باشم

نمی شود به خدا ، پای عشق در کار است

تـــو از سلاله ی سوداگران کشمیری

که شال ناز تورا شاعری خریدار است

در آستانـــه رفتـــن در امتداد غــــروب

دعای من به تو تنها خدا نگهدار است

کسی پس از تو خودش را به دار خواهد زد

کـــه در گزینش این انتخـــاب ناچـــار است

همان غروب غریبانه گریه خواهی کرد

برای خاطره هایـــی کــه زیرآوار است

 

محمد سلمانی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارمحمد سلمانی,شعرمحمد سلمانی,محمد سلمانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۰۹:۴۰
ad min