باشد که بازجلوه نماید پیام دوست/محمد علی رضا پور
سروده ای چندزبانه براساس عروض پارسی:
باشد که باز، جلوه نماید پیام دوست
قدقامتی ببندم و گویم سلام دوست
دلخسته گشته ام دگر از خانه ی فراق
باید سفر کنم سوی رُکن و مقام دوست
از چاهِ غم رَهَم به طنابِ «متین هِمَم»
هم همدمم هَماره، هُمای هُمام دوست
گه رایزن به مرکب رایانه می شوم
گه می شوم خراب و «خُماری خَرام» دوست
دلتنگ ام از صدای بِد دنگ و دنگ و دنگ
رنگی به زنگِ دل بزنم با کلام دوست
I like this machine civilization oh, but/ certainly I prefer to live in
خیام دوست
الشّمسُ تَغرُبُ خجلاً خَلفَ ضَوئِهِ شمسُ الفُؤادِ تَنشُدُ: «حُبّی: مرام دوست»
شوءِ چِلو دِلِه، هَمِه شو، شو نِه خواسِنِه
اون تیلِه خِس کِه هَندِه ندیِّّه وِه بام دوست
مُو دِل دِدُم بِه تُو. مِدِنی؟ یَک حِسابیِه
رَفتُم. مُخوام دوباره بُرُم مو، غلام دوست
آزادگیِّ خود، به جهانی نمی دهم
آری، بیا ببین شعف ما به دام دوست
محمد علی رضا پور