وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

وی بی کد

وی بی کد.کد بلاگفا

 برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارحسین جنتی,شعرحسین جنتی




تُنگــم و ناچار فرصت‌های «تَنگی» در من است

هر شب امّا خواب می‌بینم نهنگی در من است

با دل تنگــــی کـــه من دارم، شکستن دور نیست

کوزه‌ی غلطیده‌ای هستم که سنگی در من است

ماهرویا! مشکن ایــــن عشق غــــرورآمیــــــز را

خفته در اندیشه‌ی حُسنت، پلنگی در من است

تا کِـــی از پشت حصـــار شهر می‌خواهــی مرا؟

از چه می‌ترسی، مگر تیمور لنگی در من است؟

سر بـــه روی سینه‌ام بگذار  تـــا بــــــــاور کنـــــی

بر سر عشق است اگر هر روز جنگی در من است

عاقبت می‌گیرم از می‌خانه سهم خویش را

دامن مستانم و از عیش، رنگی در من است

گر چه خاموشم شبیه گنجه در پستوی خویش

چـــاره‌ی روز مبادایــــی، تفنگــــی در من است

 

حسین جنتی



 برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارحسین جنتی,شعرحسین جنتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۰
ad min

 برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارسید محمد علی رضا زاده,شعرسید محمد علی رضا زاده,سید محمد علی رضا زاده



خمیرت را به خون ماه ورزانید و در آنی

تـــو را پیکر تراشیدند معماران یونانی !

تو را پیکر تراشیدند و از تن خستگی ها را

در آوردند با نوش دو فنجـــان چای سیلانی

حنا بستند گیسوی تو از خــون عمیق شب

کشیده چشم و ابروی تو را "محمود" ایرانی

بــرای رنگ چشمت جوهر دریا و جنگل را

چه زیبا ریخت در بوم نگاهت حضرت مانی

خمیرت تـا بخشکد داغ لب بود و تن خیس ت

از آن دم باز شد بازار گــــرم بوسه پنهــــانی!

تو را عرفان و عشق آموخت خواجه حافظ شیراز

سخن آموختـــی در محضر سعدی و خاقانــــی!

کشیده از ازل دوردهانت نقش بوسیدن :

نبات سرخ تحتانی نبـــات سرخ فوقانی!

تو شاگرد اول هر چه دروس دلبری هستی

تو استاد همه معشوق از عاشق گریزانی !

برید و دوخت با باد صبـــا پیراهنی از عشق

نشانده حسن بلقیس تو بر تخت سلیمانی

"زلیــــخا"دلبری گـــر از تــــو می آموخت میدانم

به عشقش جامه از تن می درید آن ماه کنعانی!

به محض دیدنت از جای برخیزند بیماران

بنا شد باتماشای تو طب دیده درمانی!!

چنین شوریدگی از نشئه ی سرشار چشم تو

کشانده عقل را تا خانــــه ی خواب زمستانــی

نصیب من چه کردی جز پریشانی و حیرانی

نصیب از تو چه بوده غیـــر حیرانی پریشانی

موافـــق با جهـــانــــی ساکت و ،  منهــــای آدمهـــا

جهانی بی جنایت ، بی خیانت ، بی... که می دانی!

 

سید محمد علی رضا زاده



 برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارسید محمد علی رضا زاده,شعرسید محمد علی رضا زاده,سید محمد علی رضا زاده


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۶
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارجواد مزنگی,شعرجواد مزنگی,جواد مزنگی




وقتی نباشی ... پستچی یک بسته غم می آورد

تصـــــویـری از آینــــده با طـــرحِ عَــــــدَم می آورد

عمری به رسمِ عاشقـی در گـل نظـــر کردم ولی

گل با تمــــامِ خوشگـلی پیــشِ تو کـــم مـی آورد

حتـــی رقـــابت بیــنِ تــو با گــل اگـــر برپـــا شود

بلـبل  بــه نفــعِ خوبیـَت صـــدها قســـم می آورد

من تـازگی فهـمیـــده ام بی مهـــــربانی هـایِ تو

حتــی درختِ ســرو هـم از غصـه خــــم می آورد

لــــرزیدنِ قلــــــبم بــرایِ فکـــــرِ تنهـــا رفـتنــــت

مــن را به یـــادِ فــاجعـــه در شهــر بـَم مـی اورد

من خواب دیدم نیستـی ، وَ غم به قصدِ مـرگِ من

یک قهــوه یِ قاجــــار با مخـلوطِ  سـَـــم می آورد

جادویِ من در شـاعـری تنهــا نوشتـن بود و بـس

حـس تو صـــــدهـا شعـــر بـر لـوح و قلم می آورد

 

جواد مزنگی



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارجواد مزنگی,شعرجواد مزنگی,جواد مزنگی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۳
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
رویا باقری,شعررویا باقری,رویا باقری



بگذار زمــان روی زمین بند نباشد

حافظ پی اعطای سمرقند نباشد

بگذارکه ابلیس دراین معرکه یک بار

مطــرود ز درگـــــاه خداوند نبــاشد

بگذار گنــــاه هـــوس آدم و حــــــوّا

بر گردن آن سیب که چیدند نباشد

مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش

این قصـــه همــــان قصه که گفتند نباشد

ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت

آن وعده ی نادیده کـه دادند نباشد

یک بار تـــو درقصــه ی پرپیـــچ و خــم ما

آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد

آشوب،همان حس غریبی ست که دارم

وقتـــی که بــه لب های تو لبخند نباشد

درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست

در تک تک رگــــهای تـــو هر چند نباشد

من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر...

زنجـــــیر  نگـــاه  تـــــو  کـــــه  پابند  نباشد...

وقتی که قرار است کنار تو نباشم

بگذار زمـــان روی زمین بند نباشد...

 

رویا باقری



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
رویا باقری,شعررویا باقری,رویا باقری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۰
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
محمد علی ساکی,شعرمحمد علی ساکی,محمد علی ساکی



دربلوغ سر به مهرغنچه هایت جاری ام
رو به دریا می رود خیزابه ی بیداری ام

نوبه نو می گردم ازخوشخوانی رود غزل
چون قزل آلا عروس آب های ساری ام

فصل رویش با ترنمچامه های سینه سرخ
روی صخره باخزه مشغول مخملکاری ام

از هبوط آبی فواره ها قد می کشم
برمداری از فراز روشن تکراری ام

سرو می کارم که تا یادم همیشه سبز باد
لابلای خاطرات ملک استیجاری ام

خود ندیدن شیوه ی آیینه ی بی ادعاست
گفته بودی آفتاب آیینه می پنداری ام

دور گل می چرخم ودف می زنم با بال شعر
باغبان تا از تبار شاپرک بشماری ام

 

محمد علی ساکی



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
محمد علی ساکی,شعرمحمد علی ساکی,محمد علی ساکی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۸
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
بهروز جوانمرد,شعربهروز جوانمرد,بهروز جوانمرد



شیک ترین زندگی داغ ترین بند گی
یار مرا می برد تا دل_ تابندگی


باغ تعادل کجاست یا غزلی ناب کو
ناب ترین شعر ها مشکل خوانندگی


فقرفنا می شود جهل جدا میشود
شور بپا می شود حاصل بارندگی


سنگ صبورش شدی محو غرورش شدی
شعرو شعورش شدی دردل _شرمندگی


شاه ترین کارها جرم ترین دارها
ماه ترین یارها فال نوازندگی


بنز سوارش کند مست_ قرارش کند
کیست مهارش کند باطل رانندگی


لوکس غزل ساختن لعل لبش باختن
با همگان سا ختن در دل_هر زندگی

 

بهروز جوانمرد




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
بهروز جوانمرد,شعربهروز جوانمرد,بهروز جوانمرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۷
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حسین منزوی,شعرهای حسین منزوی,ترانه حسین منزوی



چون آفتـــاب خزانـــی ، بـــی تــــو دل من گرفته است

جانا ! کجایی که بی تو ، خورشید روشن گرفته است ؟

این آسمان بی تو گویی ، سنگی است بر خانه امروز

سنگی کـــه راه نفس را ، بر چـــاه بیژن گرفته است

از چشــــم می گیرم آبــــی  تا پـــای تا سر نسوزم

زین آتش سرکشی که در من به خرمن گرفته است

ترســـم نیـایـــی و آید  ،  خـــاکستر من به سویت

آه از حریقی که بی تو در سینه دامن گرفته است

از کُشتنم  دیگـــر انگار ، پــــروا  نمی داری  ای یــــار !

حالی که این دیر و دورت ، خونم به گردن گرفته است

چــون خستگان زمین گیر ، تن بسته دارم به زنجیر

بال پریدن شکسته است ، پای دویدن گرفته است

آه ای سفر کرده ! برگرد ،  ای طاقتم برده ، برگرد

برگرد کاین بی قراری ، آرامش از من گرفته است

 

حسین منزوی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حسین منزوی,شعرهای حسین منزوی,ترانه حسین منزوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۵
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حسین منزوی,شعرحسین منزوی,حسین منزوی



از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم

نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

آوار  پریشانــی‌ست ،  رو  ســوی چـــه بگریزیم؟

هنگامه ی حیرانی‌ ست، خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار " آیا"، وسواس هزار "اما"

کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه بـــاغ از خاطرمان رفتــه‌ ست

امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

دردا کــه هدر دادیم آن ذات گرامی را

تیغیم و نمی‌ بریم، ابریم و نمی‌ باریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب

گفتند کــه بیدارید؟ گفتیم کـه بیداریم

من راه تــو را بسته، تـــو راه مرا بسته

امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

 

حسین منزوی




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعار
حسین منزوی,شعرحسین منزوی,حسین منزوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۲
ad min

برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارعنایت,شعرعنایت,عنایت

 



شیشه عطرم تهی از محتوا و انتها

جمله یارانم مرا خالی تحمل می کنند



جلوه های الفت و دلدادگی را همچنان

با خلوص و رغبت خاصی تفضل می کنند

(عنایت)



برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارعنایت,شعرعنایت,عنایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۰
ad min

 برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارمحمد مهدی سیار,محمد مهدی سیار,شعرترانهمحمد مهدی سیار



گر قطره‌ایم از آب وضویی چکیده‌ایم

گر ذره‌ایم، گِرد عبایی دویده‌ایم

 

مثل نسیم قصه دل‌های تنگ را

با شرح صدر، غنچه به غنچه شنیده‌ایم

 

در هم شکست گرده گردون و کوه را

باری که ما به شانه زخمی کشیده‌ایم

 

آوازه‌مان به عالم و آدم رسیده است

هرچند خود ز عالم و آدم بریده‌ایم

 

آسان و سخت عشق سوا کردنی نبود

ما نیز مهر و قهر تو در هم خریده‌ایم

 

ما را فراغ بال نداد این زمین ولی

یک چند پلک خواب پریدن که دیده‌ایم

 

خوابی ست تلخ این قفس تنگ، این جهان

پلکی به هم زنیم از اینجا پریده‌ایم

 

محمد مهدی سیار




برچسب ها:شعر زیبا,شعر خواندنی,شعر کهن,شعر 95,شعربزرگان,شعر جدید,اشعارمحمد مهدی سیار,محمد مهدی سیار,شعرترانهمحمد مهدی سیار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۸
ad min